کمی آنطرف تر بنشین می خواهم سرم روی زانوی خودم باشد....دست کم زیر بار منت خودم هستم....اینطور چشم هایم فقط برای دوری ات اشک می ریزند....نه برای طعنه ها و زخم زبان هایت.....می خواهم فقط وام دار خودم باشم...شاید روزی خودم را ضمانت کنم....
روزی که روی برگ های یک درخت بید نوشتی تـــــــ ـــــــ ـــــــو...حواست به این نبود که باید مدام با تمام سازهای دنیا برقصم.....حواست به این نبود که باید مدام بلرزم.....گاهی از سرمای زیاد بلغزم....یا روی زمین سر بخورم.....من حالا روی این برگ لرزان مدام دلهره دارم.....
حواست نبود وقتی که با ریشه های یاس پیمان بستی مدام این عطر تو دنیا را می خواهد بگردد....دور تا دور آسمان را می خواهد بچرخد...حواست نبود این نسیم بی حیا می خواهد تو را با صورت به گونه های تمام گل های خواب و بیدار بکوبد....تو حواست به این قلب نیمه جان نبود وگرنه با گل یاس پیمان نمی بستی......
قرار است بنشینم همین گوشه و کنار کمی به حال خودم گریه کنم....قرار است بنشینم همین حوالی کمی به شانه های خودم تکیه کنم....قرار است این روز ها خودم را با خودم معاوضه کنم......کسی نداند می گوید چقدر داری پرت می نویسی....حرفی نیست....بگذار پرت بنویسم.....
می خواهم تو را با صدای دریا گوش دهم...یا با زبان گل ها صدا بزنم....می خواهم تو را با روشنی مهتاب ببینم....تو را با رنگ سبز چمن ها بنویسم...می خواهم تو را از قلب ها و دل ها بچینم....مثل یک گلدان روی طاقچه های رو به دریا بنشانم....آنوقت کمی آنطرف ترت سر به زانوی خودم بگذارم و پرت و پلا های خودم را زیر گوش بغض هایم نجوا کنم....
با من کنار می آیی دلکم؟...........